نتایج جستجو برای عبارت :

شاعر مجنون.

غم که می آید در و دیوار شاعر می شود 
در تو زندانی ترین رفتار شاعر می شود 
می نشینی چند تمرین ریاضی حل کنی 
خط کش و نقاله و پرگار شاعر می شود 
تا چه حد این حرف ها را می توانی حس کنی؟
حس کنی دارد دلم بسیار شاعر می شود 
باز می پرسی: چه طور این گونه شاعر شد دلت؟
تو دلت را جای من بگذار شاعر می شود 
گرچه می دانم نمی دانی چه دارم می کشم
از تو می گوید دلم هر بار شاعر می شود 
#نجمه_زارع
هو المحبوب
ما چه می‌دانیم واقعاً که عاقبت کار چه می‌شود!
همین لیلی و مجنون -که چه‌ها برایشان نسراییده‌اند- اگر به سر منزل وصال می‌رسیدند آیا تضمینی داشت که خوشبخت می‌شوند و یا مجنون روزی به لیلی نمی‌گفت که به خانه پدرت برگرد؟ و یا با اولین غذایی که گیسویی از گیسوان لیلی -که در مدحت آن و گرفتاری قلب به آن، غزل‌ها سراییده شده- در آن بود، مجنون ببر درونش را آزاد نمی‌کرد؟ یا به اولین دمپایی خیس توالت، لیلی واکنش نمی‌داد که ای مجنون مگر ننه‌
‍ من به امید تو ای ابرو کمان، شاعر شدمدزدکی از پشت پرچین زمان شاعر شدم
غرقِ در احساس بودم، با هزاران آرزودر دلم طوفان ولی بی بادبان شاعر شدم
حس و حالم سوخت از برق نگاهت تا شبیدر میان شعله های بی‌امان شاعر شدم
برق چون شمشیر برّان، از نگاه نافذتحمله‌ور شد در دل شب پای جان شاعر شدم
ناگزیر از شور آتش پاره‌ی احساس دلمانده‌ام بین زمین و آسمان شاعر شدم
گم شدم در بستر بی هم نوایی بارهادر تلاشم که بیابم یک نشان شاعر شدم
در فشار شورش غم‌های خود، در گ
آورده‌اند که پادشاهی مجنون را حاضر کرد وگفت که تو را چه بوده است و چه افتاده است؟ خود را رسوا کردی و از خان و مان برآمدی و خراب و فنا گشتی. لیلی چه باشد و چه خوبی دارد؟ بیا تو را خوبان و نغزان نمایم، و فدای تو کنم و به تو بخشم. چون حاضر کردند مجنون را، و خوبان در جلوه آمدند، مجنون سر فرو افکنده بود و پیش خود می‌نگریست. پادشاه فرمود آخر سر برگیر و نظر کن. گفت می‌ترسم. عشق لیلی شمشیر کشیده است، اگر سر بردارم سرم را بیندازد.
داستان معروف مجنون عامری و شتر تازه زاییده اش
مجنون به قصد اینکه به منزل لیلی برود، شتری را سوار بود و می رفت از قضا آن شتر بچّه ای داشت شیرخوار
مجنون برای اینکه بتواند این حیوان را تند براند و در بین را معطّل بچه اش نشود بچّه ی شتر را در خانه حبس کرد
و در را بست و شتر را تنها سوار شد و رفت.
عشق لیلی مجنون را پر کرده بود، جز درباره ی لیلی نمی اندیشید
از طرف دیگر شتر هم جز درباره ی بچّه ی خودش نمی اندیشید
بچّه ی شتر در این منزل و لیلی در آن منزل
این د
سلام مجنون عزیزبرای تو مینویسم...راستش از دنیایمان گله دارم...میخواهم از دنیایی بگویم که نام هوس را عوض کردند...و چه نامی مظلومتر و زیباتر از عشق؟ آری مجنون جان...هوس را عشق نامیدند:)از دنیایی برایت میگویم که از زمین تا آسمان با دنیای تو فرق دارد!در دنیای ما معشوق به سرعت تعویض لباس تغییر میکند...گاهی دوتا دوتا معشوق انتخاب میکنند...گاهی صبح برای آن یکی اشک میریزند و شب برای دیگری!
ادامه مطلب
‍ من به امید تو ای ابرو کمان، شاعر شدمدزدکی از پشت پرچین زمان شاعر شدم
غرقِ در احساس بودم، با هزاران آرزودر دلم طوفان ولی بی بادبان شاعر شدم
حس و حالم سوخت از برق نگاهت تا شبیدر میان شعله های بی‌امان شاعر شدم
برق چون شمشیر برّان، از نگاه نافذتحمله‌ور شد در دل شب پای جان شاعر شدم
ناگزیر از شور آتش پاره‌ی احساس دلمانده‌ام بین زمین و آسمان شاعر شدم
گم شدم در بستر بی هم نوایی بارهادر تلاشم که بیابم یک نشان شاعر شدم
در فشار شورش غم‌های خود، در گ
دانلود آهنگ محمد حشمتی مجنون نبودم + متن و بهترین کیفیت
ترانه زیبا و دلنشین مجنون نبودم با صدای محمد حشمتی آماده دانلود از جاز موزیک
Exclusive Song: Mohammad Heshmati | Majnoon Naboodom With Text And Direct Links In jazzMusic.blog.ir
متن آهنگ محمد حشمتی مجنون نبودم
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
کدوم کوه و کمر نقش تو داره یار کدوم مه جلوه ی روی تو داره ♬♫همون ماهی که از قبله زند فریاد نشون از طاق ابروی تو داره ♬♫مجنون نبودم مجنونم کردی از شهر خودم بیرونم کردی وای ♬♫
UpMusicTag دانلود آهنگ محمد
امروز دلم دوباره هوایِ دِعبل را داشت
روایتش را که میدیدم
حالِ دلم را چون دِعبل آواره دیدم
کوچه به کوچه 
شهر به شهر
میچرخد دلم برای لحظه ای زیارتت
بیخود نشد که شاعر شد دلم
مجنون که شوی 
دلت باهیچ چیزِ دنیایی و مادی
خام نمیشود....
من تو را می خواهم  همچون دِعبل خزاعی....
بویِ پیراهنِ یوسف کم نیست باورکن.
مرا در دردِ فراقت بمیران;همین.
اللهم عجل لولیک الفرج
قَیس بن مُلَوَّح(قیسِ بنی عامر)
مشهور به «مجنون لیلی»

 مجنون لقب شاعری عرب به نام قَیس بن مُلَوَّح عامری از قبیله عامر از نجد بوده که در نیمه دوم قرن هفتم میلادی می‌زیسته‌است. بر این اساس مجنون عاشق لیلی، دختری از همان قبیله بوده و اشعاری برای وی می‌سروده‌است. این اشعار چنان در میان اعراب مؤثر افتاد که دست‌کم تا دو قرن بعد، هر شعری که نام لیلی در آن بود، به وی منسوب می‌شد. این اشعار و حکایات، طی دویست سال بعد جمع‌آوری شد و در این مدت دست‌
حسین آهی درگذشت.
درگذشتن را برای یک شاعر چگونه باید معنی کرد؟ من از او هیچ کتابی نخوانده ام که کوتاهی اش و ضررش بر گردن خودم است، اما جسم شاعری می رود، تکلیف کلماتش چیست؟
به رسم همیشگی ما وقتی کسی رفت یادش می کنیم، من هم یادم افتاده تا یاد او کنم که بسیار بسیار خوانده و تحقیق کرده. او که شاعر بود و غرق در شعر. عاشق و شیفته ی وزن و آهنگ ِکلام بود و برای عروض و بحور شعر فارسی بسیار نوشت و خواند و جست و جو کرد. اما همیشه وقتی پیشینه کسی را در این زمینه
کوتاه درباره ی گرایش مجنون به حیواناتگرایش عجیب مجنون به نگهداری و پشتیبانی از حیوانات، پس از بی نتیجه ماندن تلاش هایش برای به فرجام رسیدن عشق ِ میان وی و لیلی، از دام گرفتن و پرداخت هزینه ی صید به صیادان برای رها کردن حیوانات به دام افتاده ای مثل آهو و گوزن، نوازش عاطفی - شهوانی، بوسه زدن بر چشم و خط و خال آهوان و تک گویی با حیوانات به دام افتاده در بازنمایی روایت میان خود و لیلیتبدیل شدن آهو به حیوان توتمی در ذهن مجنون (زنهار وی به صیادان ِ آ
اگه می سن بالا بوره بالاتر از ۵۰ بوره می چش سو شونه کم ک م می سر می شونه نم نمجانم دوستای شادومادآی جانا اگه شه دست بیرم عصا داروخانه دوا بیرم اگه خیلی پیر بووشم از عاشقی سیر بووشم دیر عاشقی ره کورمه چند سال بخوایستی ره کورمهاگه تو لیلی بووشی می داشتی ناشتی بووشیی اگه مثل شمع بواشم تو هم پاپلی بووشی دیر عاشقی ره کورمه مجنون و لیلی ره کورمه چند سال بخوایستی ره کورمه جان شه دنیای غمی دا
------
دانلود آهنگ همه حواسم پاییز امساله از یوسف زمانیگبتار ب
اگه می سن بالا بوره بالاتر از ۵۰ بوره می چش سو شونه کم ک م می سر می شونه نم نمجانم دوستای شادومادآی جانا اگه شه دست بیرم عصا داروخانه دوا بیرم اگه خیلی پیر بووشم از عاشقی سیر بووشم دیر عاشقی ره کورمه چند سال بخوایستی ره کورمهاگه تو لیلی بووشی می داشتی ناشتی بووشیی اگه مثل شمع بواشم تو هم پاپلی بووشی دیر عاشقی ره کورمه مجنون و لیلی ره کورمه چند سال بخوایستی ره کورمه جان شه دنیای غمی دا
------
دانلود آهنگ همه حواسم پاییز امساله از یوسف زمانیگبتار ب
اگه می سن بالا بوره بالاتر از ۵۰ بوره می چش سو شونه کم ک م می سر می شونه نم نمجانم دوستای شادومادآی جانا اگه شه دست بیرم عصا داروخانه دوا بیرم اگه خیلی پیر بووشم از عاشقی سیر بووشم دیر عاشقی ره کورمه چند سال بخوایستی ره کورمهاگه تو لیلی بووشی می داشتی ناشتی بووشیی اگه مثل شمع بواشم تو هم پاپلی بووشی دیر عاشقی ره کورمه مجنون و لیلی ره کورمه چند سال بخوایستی ره کورمه جان شه دنیای غمی دا
------
دانلود آهنگ همه حواسم پاییز امساله از یوسف زمانیگبتار ب
اگه می سن بالا بوره بالاتر از ۵۰ بوره می چش سو شونه کم ک م می سر می شونه نم نمجانم دوستای شادومادآی جانا اگه شه دست بیرم عصا داروخانه دوا بیرم اگه خیلی پیر بووشم از عاشقی سیر بووشم دیر عاشقی ره کورمه چند سال بخوایستی ره کورمهاگه تو لیلی بووشی می داشتی ناشتی بووشیی اگه مثل شمع بواشم تو هم پاپلی بووشی دیر عاشقی ره کورمه مجنون و لیلی ره کورمه چند سال بخوایستی ره کورمه جان شه دنیای غمی دا
------
دانلود آهنگ همه حواسم پاییز امساله از یوسف زمانیگبتار ب
اگه می سن بالا بوره بالاتر از ۵۰ بوره می چش سو شونه کم ک م می سر می شونه نم نمجانم دوستای شادومادآی جانا اگه شه دست بیرم عصا داروخانه دوا بیرم اگه خیلی پیر بووشم از عاشقی سیر بووشم دیر عاشقی ره کورمه چند سال بخوایستی ره کورمهاگه تو لیلی بووشی می داشتی ناشتی بووشیی اگه مثل شمع بواشم تو هم پاپلی بووشی دیر عاشقی ره کورمه مجنون و لیلی ره کورمه چند سال بخوایستی ره کورمه جان شه دنیای غمی دا
------
دانلود آهنگ همه حواسم پاییز امساله از یوسف زمانیگبتار ب
اگه می سن بالا بوره بالاتر از ۵۰ بوره می چش سو شونه کم ک م می سر می شونه نم نمجانم دوستای شادومادآی جانا اگه شه دست بیرم عصا داروخانه دوا بیرم اگه خیلی پیر بووشم از عاشقی سیر بووشم دیر عاشقی ره کورمه چند سال بخوایستی ره کورمهاگه تو لیلی بووشی می داشتی ناشتی بووشیی اگه مثل شمع بواشم تو هم پاپلی بووشی دیر عاشقی ره کورمه مجنون و لیلی ره کورمه چند سال بخوایستی ره کورمه جان شه دنیای غمی دا
------
دانلود آهنگ همه حواسم پاییز امساله از یوسف زمانیگبتار ب
اگه می سن بالا بوره بالاتر از ۵۰ بوره می چش سو شونه کم ک م می سر می شونه نم نمجانم دوستای شادومادآی جانا اگه شه دست بیرم عصا داروخانه دوا بیرم اگه خیلی پیر بووشم از عاشقی سیر بووشم دیر عاشقی ره کورمه چند سال بخوایستی ره کورمهاگه تو لیلی بووشی می داشتی ناشتی بووشیی اگه مثل شمع بواشم تو هم پاپلی بووشی دیر عاشقی ره کورمه مجنون و لیلی ره کورمه چند سال بخوایستی ره کورمه جان شه دنیای غمی دا
------
دانلود آهنگ همه حواسم پاییز امساله از یوسف زمانیگبتار ب
ای تو چون شمعی ومن باشم ترا پروانه ایمن همه سرمست از عشق تو چون فرزانه ایدل به عشقت مبتلا،اما جفا کاری چرا؟ای که دربزم دل ما ساقی میخانه ایدر میان عاشقان ای دل غریبی می کنیای که در این انجمن با عشق ما همخانه ایگفتم از فرهاد پرسم راه ورسم عاشقیگفت شیرین بامن مجنون مگر دیوانه ایبی جهت از ساغر ومی گفتم ای آرام جانعذر خواهم زین سخن چون نور این کاشانه ایجان (ناظم)باش عاشق همچو لیلی و چو مجنونعاشقی کن روز و شب تا گویمت مستانه ای
یک زمانی، در دوران خیلی نوجوانی، به واسطه شرکت در مسابقات وبلاگ نویسی و رتبه اول کسب کردن، متعلق شدم به این آستان و این مجال ، برای نوشتن حرف ها، درد ها، بی حوصلگی ها و... یا خوبی ها، خوشی ها، البته اگر اصل چراغ خاموش را رعایت نخواهم کردن!!!
آن موقع ها کسی بود به نام لیلای مجنون، اسم وبلاگش بود، که البته هرچه گشتم پیدایش نکردم تا از متن هایش برایتان بنویسم بدانید چه مجنونی بود برای خودش!!!
تا آنجایی که یادم می آید، معشوقش، دقت کنید، معشوقش رهایش
بعضی وقتا ادم یه دل نوشته ای برای پروفایلش میذاره به یاد کسی که دوستش دارد و از او دور است. 
که ناگهان سرو کله یه آدم دیگه پیدا میشه ینفر که زیاد هم خوشت نمیومده از اون . میاد میگه پروفایلت رو چک کردم و  غیره 
نمیدونم اینطور مواقع خدا چی میخواد بگه
شاید میخواد بگه اون ادمی که دوسش داری با این فردی که ازش متنفر هر دو یجور ادم هستن هر دو شبیه هم هستن ولی یکیشون عاشقشی یکی دیگه ازش متنفری.
عشق و تنفر همین هست دوروی یک سکه. 
ممکنه اون ادمی که ما عاشقش
سال های پیش فکر می کردم همیشه عاشق می مانم. فکر می کردم حتما باید با کسی زندگی کنم که عاشقش می شوم و اگر این طور نشود، نیمه شبی در سی سالگی، مجنون و بی قرار با دستی که روی کاغذ می لرزد، ناگهان از خانه ی امن و بی عشقم بیرون می زنم و در کوچه ها و خیابان های شهر آواره می شوم تا به دنبال معشوقم بگردم.سال های پیش فکر می کردم زندگی همیشه بر یک قرار می ماند. آن روزها نمی دانستم عشقی که بازتابی در خور نداشته باشد، انسان ها را خسته می کند. عاشق را خسته می کند
یک زمانی، در دوران خیلی نوجوانی، به واسطه شرکت در مسابقات وبلاگ نویسی و رتبه اول کسب کردن، متعلق شدم به این آستان و این مجال ، برای نوشتن حرف ها، درد ها، بی حوصلگی ها و... یا خوبی ها، خوشی ها، البته اگر اصل چراغ خاموش را رعایت نخواهم کردن!!!
آن موقع ها کسی بود به نام لیلای مجنون، اسم وبلاگش بود، که البته هرچه گشتم پیدایش نکردم تا از متن هایش برایتان بنویسم بدانید چه مجنونی بود برای خودش!!!
تا آنجایی که یادم می آید، معشوقش، دقت کنید، معشوقش رهایش
 ای بی تو دل تنگم بازیچه ی طوفان ها
چشمان تب آلودم باریکه ی باران ها
مجنون بیابان ها افسانه مهجوری است
لیلای من اینک من مجنون خیابان ها
آویخته ی دردم آمیخته ی مردم
تا گم شوم از خود گم در جمع پریشان ها
با این تپش جاری تمثیل من است آری
این بارش رگباری بر شیشه ی دکان ها
با زمزمه ای غم بار تکرار من است انگار
تنهایی فواره در خالی میدان ها
دریاب مرا ای دوست ای دست رهاننده
تا تحته برم بیرون از ورطه طوفان ها
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخو
       
.
 ( چلّه نشین )
.
منزل کنم بعد ار تو در ویرانه هامجنون شوم همراه با دیوانه ها
.
آتش به جان افتاده از دوریِ توخود را کُنم رسوایِ در میخانه ها
.
در انتظارم باز آیی از سفروانگه رها گردم از این بیگانه ها
.
گمراه گشتم در مسیرِ عاشقیباز آی باطل گردد این اَفسانه ها
.
تا کی خمارِ دیدن رویت شوَمچشمم به ره درحسرتِ پیمانه ها
.
شهرِ مرا روشن نما با نورِ خودچون مانده درظلمت همه کاشانه ها
.
عمری به دیدارِ(حبیبم) زنده امآیی اگر بوسه زَنم برشانه ها
.
امّا کنا
به یاد دارم معلم ادبیاتی روزی سرکلاس فرمود دوره های اوج شعر فارسی بی ارتباط با دوران های خفقان نبودند. 
آدمی وقتی در تنگنا قرار میگیره به بیان چرندیات و پرندیات میپردازه که از لابلای این چرندیات و پرندیات گاها شعر هم برون آید
ما هم که جدا از ادم نیستیم و الا ماشاالله فشارات زندگی هم کم نیست،حالا این وسط خدا نصیب مون کرد یه رفیق خوش ذوقِ بچه شاعر(کسی قدم های اندک و خوبی در شعر برداشته است)
و اینطوری بود که ما هم در بیان چرندیات و پرندیات بیکار
انسان دو وجه دارد.
وجهی علیه او و وجهی همراه او
تمام بیچارگی و بدبختی ما انسان‌ها سر رفت و آمد میان این سر و آن سرِ وجودمان است.
ما شبیه ژله‌ای هستیم که یک لحظه آرام و قرار نداریم.
گاهی علیه خودمان می‌شویم و گاهی له.
سر در گمی وقتی پایان می‌پذیرد که انتخاب کنیم در کدام جبهه ثابت بمانیم.
میانه ماندن دردی دوا نمی‌کند.
می‌شویم مثل مجنون و شترش که مجنون به هوای منزل لیلی سوارِ شتر بود و حرکت می‌کرد اما ماده شتر در فکر بچه‌اش بود. مجنون از خود بیخ
آنروز که دیدم من سیمای ترادرراهعاشق شدم ومجنون ازعشق شدم آگاهمن مست نگاه تو، چشمم به طواف تودیدم چو سراپایت آنگاه کشیدم آهدرکوی تو گم گشتم دیوانه خم گشتمآنگه که نهادم من ازعشق قدم درراهتوبودی ومن اما مهجور زیکدیگرمن غمزده ازهجران دلداده وخاطرخواهازتونتوانم گفت افسانه افسونگردلداده شیدا و دلباخته ی ناگاهدرقلب توحس کردم غوغای شعف گونهوقتی که نگاه من باچشم توشدهمراهمجنون توام بنگر احساس وکلامم رایک بوسه بده من را بنمای سخن کوتاه
برای  لیلی شدن 
پیش از انکه مجنون بخواهی 
باید حال عشق داشته باشی 
میدانی چه طور ؟
برو و در خاک های عاشقان 
با مجنون های بی سر و نشان 
نفس بکش
کجاست خاک عاشقان ؟
خاک عشق 
همان جایی است 
که پروانه ها 
بر روی مجنون های شلمچه و طلائیه 
تربت کربلا 
میسازند ..... 
لیلی 
در امواج پر خروش اروند
در نیزار های گرم هور 
در سنگریزه های دوکوهه
بر روی رمل های بی تاب و بی قرار فکه
فقط 
نشان 
عشق 
را می جوید  
اری 
لیلی 
با هر
یا فاطمه
یا علی 
یا حسین
دوباره 
جان
دانلود رایگان فیلم سینمایی روزگار مجنونفیلم سینمایی روزگار مجنون با سه کیفیت عالی برای دانلود قرار داده شده است
بعد از قبولی قطعنامه 598 در مرداد 1367، گروهی از منافقین به همراه سربازان بعث به بیمارستان صحرایی حمله کردند. ستاره دختر 28 ساله، پرستار بیمارستان صحرایی به همراه نامزدش مازیار با جمعی از زخمی‌های عملیات به سمت کرمانشاه فرار کرده که بعد از سقوط اسلام آباد به قلعه‌ای در همان نزدیکی پناه می‌برند و…
 
بازیگران:شیرین عطاالهی، سهیل ب
سلام
این شاعر بی نهایت شاعر بیشتر از شاعر بودنش  حتی یه انسان واقعیه ... حرفه ای، صمیمی، دلسوز، ... هرچی بگم کم گفتم
اینم ابراز ارادتیه به ایشون یهویی و فقط چون به شدن تحت تاثیرش قرار گرفتم :) 
التماس دعا برای روح بلند پدر بزرگوارشون
دیشب سراغ کوچه های قدیمی خاطر رفتم . . . . هنوز هم همانی بود که بود . . . .  رد پاهای عاشقی ، اون بوته  یاس رازقی، کافه مجنون . . . . کافه مجنون ، هنوزهم پرشاخه بود وبا آن سایه مهربانش، و وقتی باد توی گیسوان برگی ش می پیچید ، زمزمه عاشقی . . . . وهنوزهم سینی فنجان چای تازه رو تو دستش  برا ی آنهایی که لحظه ای کنارش می نشینند،  تعارف میکرد . . . .
یادم آمد چه راحت همه این سادگی هارو با جاروی  فراموشی کشیدن ،روی رد پاهااز یاد بردی .  . . . ،کاش همین قدر که یادم هست
بسم رب الرفیق
همیشه بعدِ پشیمونی از قضاوت‌ در نگاه اول، به این فکر می‌کنم که چقدر پر شده‌م از آگاهی‌های بی‌فایده! چیزهایی که می‌دونم درست‌اند ولی بهشون عمل نمی‌کنم.
من فهمیدم که از ظاهر آدما نمی‌شه قضاوت کرد، من شنیدم که انّ اکرمکم عندالله اتقاکم! به من گفتن که اگر دیدی شخصی شب گناهی ازش سر زد، صبح با این چشم که گناه‌کاره نگاهش نکن؛ چه بسا توبه کرده باشه و... ولی انگار یه "من" ِ خودبرتربینِ توخالی همیشه به من چسبیده! و حتی جاهایی که حواسم
چه غریبانه، دست در دستِ تنهایى خود، از کوچه هاىِ تاریک عمرم عبور مى کنم و آرام و بى اعتنا به له شدن برگهاى زردِ جوانى، ساعت ها در گوشه اى به تماشاى حجمِ عریانِ درختانِ پاییزى مى نشینم و در اندیشه ى رویایش با او به خواب مى روم تا هر دو به پیشوازِ بادهاىِ سرزمین هاىِ دور رویم و از رقص موهاى لیلىِ خود مجنون شویم، گاه و بى گاه صداى مبهم خنده هاى خوشبختى مرد و زنى در گوشم طنین انداز مى شود و من براى لحظاتى کوتاه خود را غرق در کابوس کاغذهاى مچاله شده
روز مرد  
  دوباره قصه جوراب ، روز مَرد آمد
و  باز قصه  بازار و دوره گرد  آمد
جوراب هم که نه مثل هم است هر لنگش 
گهی زنانه و  بی رنگ و  زوج و فرد آمد
چقدر جمع شده جوراب روی هم انگار؟ 
از این حکایت و هدیه سرم  به  درد آمد
نبود داخل سالنامه  نامی از جوراب  
به روز زن که همیشه طلای زرد آمد! 
دلم  ز روز زن و مرد می گرفت انگار 
که مُهره های دلم  طاق های  نَرد آمد
جوراب ذهن مرا خط خطی نمود این بار
به پالتویی نرسیدم ، که  روز سرد آمد
شاعر : مرتضی حسینی اسف
دانلود رایگان فیلم سینمایی روزگار مجنون
فیلم ایرانی روزگار مجنون به کارگردانی یاسمن نصرتی
کارگردان: یاسمن نصرتی | ژانر: اجتماعی، درام | سال تولید: 1396 | تاریخ انتشار: 12 فروردین ماه 1399
مدت زمان: 76 دقیقه | نوع: سینمایی | مخاطب: خانواده | کیفیت: WEB-DL
فرمت: MP4 | حجم فیلم: متفاوت | تهیه کننده: رضا آشتیانی
خلاصه داستان: بعد از قبولی قطعنامه 598 در مرداد 1367، گروهی از منافقین به همراه سربازان بعث به بیمارستان صحرایی حمله کردند. ستاره دختر 28 ساله، پرستار بیمارس
به شب نشینی اینترنتی و در گوشی
گذشت قصّه ی تلخی به نکته بین شاعر
به گوشه ای زده افعی ماده چمبر تا ،
به نیش خود بزند تا کند حزین شاعر
تمام جهل و جنون یکطرف خرد سوئی
رسید بی خبر از توطئه و کین شاعر
چنان همیشه بیک قطعه شعر مهمان کرد
گروه اهل خرد اهل فهم دین شاعر
ز چمبرش شده خارج و حمله ور افعی
به جمله ای زده اش پتک آهنین شاعر
نمانده فاصله ای تا شکستن توبه
ز سوی بنده ی توّاب اربعین شاعر
دوباره خشم و خروشش نموده آمیزش
صدای پای شیاطین و شد ظنین شاعر
به پ
راستی شعر چیست؟
آیا شعر جز ثبت لحظه های حس شده است؟
آیا شعر جز حسی است که در لحظه ها اتفاق میافتد؟
لحظه هایی که شعر به سراغ شاعر میآید چه لحظه هایی است؟
آیا آن لحظه ها به اختیار شاعر است؟
وقتی نوجوان بودم همیشه از خودم میپرسیدم که چرا همه شاعر نیستند؟
چرا بعضیها میتوانند دنیا را شاعرانه ببینند و بعضی نمیتوانند؟
و بعد به خودم میگفتم کاش همه شاعر بودند.
آن وقت از خودم میپرسیدم لحظه هایی که شعر به سراغ شاعر میآید شاعر چه حالی دارد؟
به نقل از جعفر
                               چشم آلوده کجا دیدن دلدارکجا؟                               دل سرگشته کجا وصف رخ یارکجا؟                               قصه عشق من وزلف تو دیدن دارد                               نرگس مست کجا همدمی خارکجا؟                               سرعاشق شدنم دل بشودخادم تو...                             خدمت عشق کجا نوکرسربارکجا؟                             کاش درنافله ات نام مجنون هم ببری                      
منِ دیگری...
در قلبم جهانی در آشوب استدر سرم ناظمی با باتوم استدر جانم شخصی توو حس قاتل استبه کجا خواهم رسید 
×××
نهادینه شده در مغزم بذرشخصیت دیگریم ، آدمِ رزلفرار نُرون از کوچک ترین درزبه کجا خواهم رسید
×××
عصبی ، هر آدم خود لعنتی‌ستاین جسم عاشقِ کفن نیستاین روحِ این بدن نیستبه کجا خواهم رسید
 
شاعر: پاسبان پارسی
‹ برداشت از این غزل با ذکر نام شاعر و منبع انتشار مانعی ندارد ›
تحقیق درباره داستان لیلی و مجنون    
تحقیق درباره داستان لیلی و مجنون
↓↓  لینک   دانلود   و   خرید   پایین   توضیحات   ↓↓ فرمت  فایل:  word    (قابل  ویرایش و آماده پرینت) تعداد  صفحات:11     قسمتی   از   متن   فایل   دانلودی : داستان لیلی و مجنون عشق لیلی و مجنون از علاقه‌ی معصومانه‌ی دو کودک مکتبی سرچشمه می‌گیرد، تعلق خاطری دور از تمنّیات جنسی که هر دو در یک مکتبخانه‌اند و ظاهراً در مراحل خردسالی. اما کار ه ...دریافت فایل
دانلود آهنگ جدید صبا صمیمی به نام دیوانه شو
متن آهنگ جدید دیوانه شو - صبا صمیمی
Скачать новую песнюSaba Samimi Divaneh Sho
Текст песни Divaneh Sho Saba Samimi
لیلی چه بود مجنون که بود این قصه یا افسانه بودКакая лилия это было быть безумным
رد و نشان از ان دو نیست اما کسی در خانه بودНикаких следов двоих, но кто-то был дома
لیلی دوران منی مجنون دوران توام

ادامه مطلب
شاعرى نزد سردسته دزدها رفت و اشعاری در ستایش او سرود. او دستور داد تا لباس شاعر را از تنش بیرون آورند و او را برهنه از ده بیرون کنند. بیچاره در سرماى زمستان با بدن برهنه از ده در حال خارج شدن بود که در این میان سگهاى ده به دنبال او مى رفتند. خواست سنگى از زمین بردارد و آنها را از خود دور کند اما آن سنگ بر اثر یخ زدگى از زمین کنده نمى شد. در حالی که از جدا نشدن سنگ عاجز شده بود گفت: این مردم چقدر حرامزاده هستند که سگ را براى آزار مردم رها کرده اند و سن
مجموعه شعر «خیال قوشو» سروده ایمان قلی پور بازگشتی به اسفندماه سال ۱۳۶۲ است که با بیانی شاعرانه اتفاقات را شرح می‌دهد.
به گزارش آذربایجان پرس به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان، مجموعه شعر«خیال قوشو» سروده‌ ایمان قلی پور بازگشتی‌  به اسفندماه سال ۱۳۶۲ است.
بیانی شاعرانه از رزمندگان به‌ویژه رزمندگان لشگر ۳۱ عاشورا در عملیات خیبر، گفته‌ها و ناگفته‌های مردان خفته در خاک مجنون و طلائیه در این کتاب دیده می‌شود. این منظومه، ضمن روایت این نبر
همت همت مجنون صدامو داری ؟

 
همت همت مجنون صدامو داری ؟
همت همت مجنون صدامو میشنوی ؟ همت همت مجنون
مجنون جان به گوشم ؟
حاج همت اوضاع خیلی وخیمه
محاصره تنگ شده اسیرامون خیلی زیاد شدن خوبها دیگه نمیتونن تحمل کنن
خواهرا و برادرا رو اینجا دارین قیچی می کنن
اینجا شیطان مدام شیمیایی میزنه
خیلی به بچه ها تذکر میدیم ولی دیگه اثری نداره
عامل خفه کننده دیگه بوی گیاه نمی ده بوی گناه میده !
همـــــــــــــــــــــتـــــ جـــان
برادرا هم دیگه به
شاعر که شدم، 
آسمان را دوست دارم.
 زمین را عاشقم. 
ماه را می ستایم.
 برگ های درخت را می بوسم. 
عطر گل ها را نفس می کشم. 
سنگ را دلسوزم بر ماهیت سختش. 
از پروانه نشدن پیله ای دلگیر می شوم.
 از خشکیدن غنچه ی نشکفته ، می میرم. 
نامم چیست؟!
 شاعر؟! 
عاشق؟!
 دیوانه؟! 
فقط می دانم مثل شماها دانشمند نیستم. 
معروف نیستم. 
فقط یک آدم معمولیه با احساس!
 #فاطمه_جلائی_زاده 
@sorna_paradise
http://t.me/sorna_paradise
    مستم ز بوی زُلفَت ، مجنون شدست حالم
    نقشِ رُخَت  دوباره    ،    افتاده   در  خیالم
     از من ربودی امشب ، هوش و حواس و خوابم
     خواهم که سویَت آیَم   ،  اما  شکسته بالم
 
                                                      شاعر معاصر : داوود جمشیدیان ، متخلّص به سِتین
هوالحقهمه چیز از یک زمستان شروع شد از یک زمستان سرد و پر برفی،  آن روز پاهای پدرم یخ زده بود دستانش هم از سرما کرخت و بی حس شده بود
عصر بود که رسید خانه مثل همیشه با یک سکووووت و طمانینه خاصی که جزئی از وجودش بود نشست کنار کرسی پاهایش را زیر کرسی دراز کرد دستانش راهم چسباند تا گرم بشود از حالت صورتش مشخص بود گرم شدن دست و پاهایش درد خاصی را سر ریز میکند در تمام وجودش
من مثل همیشه نشسته بودم پشت دستگاه قالی، لیلی و مجنون را میبافتم توی نقش قالی م
انسان یک موجود مرکّب است. این حقیقت را نباید فراموش کرد که در انسان، واقعاً دو «من» حاکم است: یک من انسانی و یک من حیوانی که من حقیقی انسان،آن من انسانی است و چقدر مولوی این مسئله تضاد درونی انسان را عالی در آن داستان معروف «مجنون و شتر» سروده است!
 
 
همچو مجنون در تنازع با شتر / گه شتر چربید و گه مجنون حر
میل مجنون پس سوی لیلی روان/ میل ناقه از پی طفلش روان
گفت ای ناقه چو هر دو عاشقیم/ ما دو ضد بس همرهی نالایقیم
جان گشاده سوی بالا بالها/ تن زده ا
بزرگ شد...
حُرمت گذاشت هر که به زهرا(س) بزرگ شداندازه‌ی تمام دو دنیا بزرگ شد
در وادی حسین هرآن که قدم گذاشتقطره ولی به وسعت دریا بزرگ شد
مجنون خلوص داشت اگر ماندگار ماندمجنون بزرگ شد که لیلا بزرگ شد
اینجا ادب مسیر رسیدن به قُلّه هاستسَر خَم نمود حضرتِ  حُر  تا بزرگ شد
او سجده کرد و قبله‌ خود را عوض نمودتیره نماند و چون شب یلدا بزرگ شد
آغوش وا نمود و پذیرفت توبه رادر پیش خلق بیشتر آقا بزرگ شدحُرّ پیر وادی همه‌ اهل توبه استبر اهل توبه مُرشد و با
نماشون یکی از پرکاربردترین کلمه های شعر مازندرانی است، چون همه اتفاقات غمگین و تلخ احتمالاً در نماشون اتفاق میافتند.
نماشون در لغت به معنای غروب است وقتی که خورشید شیفتشو تموم میکنه و به ماه تحویل میده. به نظر خودم بازی زیبایی داره با کلمات، نماشون یعنی وقتی که نما میره.
نماشون آنقدر در شعر مازندرانی غمگین است که شاید ده ها شعر با آن شروع میشود، یکجا شاعر با آمدن غروب دلتنگ میشود و ناله میکند
نماشون صحرا مه ونگ ونگه
غروب شد و در صحرا صدای نا
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.




ویران کن و بگذار که ویرانه بماند
از قصه‌ی تو غصه‌ی جانانه بماند!
 
از روی سرم رد شو و نگذار پس از تو
جز خاطره‌ی موی تو بر شانه بماند!
 
از پشت همین پنجره‌ی بسته گذر کن
تا عطر قدم
من شاعر نیستم،شعر هم نمی گویم،فقط هر از چندگاهی "احساس" خود نسبت به محل زیستم،جریان زندگی ام و از همه مهمتر احساساتم در گذشته و حال را در قالب کلمات می ریزم و اگر ذوقی باقی مانده باشد پیراشش می کنم،در دفتری،تکه کاغذی،روی برگ درختی یا روی ورقه امتحان!یادداشت می کنم.برایم اصلا مهم نیست کسی شعر بداندش یا نه!می پرسید چرا؟عرض می کنم خدمتتان...
ادامه مطلب
شاعر چه کند اینجا، من شعر چه می‌دانمیک شعر نگفتم من در عمر پریشانم
من طبل خداوندم، فارغ ز همه بندم همبال عقابانم، همنعره‌ی شیرانم
گفتند که تو اینی،‌ گفتم که نه من اینم گفتند تو پس آنی، گفتم که نمی‌دانم
دانم که چو دریایم، می‌خیزم و می‌آیمکشتی خداوندی در بحر غزل رانم
من شعله به کف دارم، جان قلمم آتشهر سو قدمم آتش، من مشعل یزدانم
ترسی تو ز من؟ حقّت! ترس تو دم لقّتسوی تو چه می‌آیم، بقّ تو چه می‌خوانم
تا اوج فلک رفتم، آن اوج مرا کم بوددر جان م
دانلود آهنگ پرسه های مجنون محمد رامزی



دانلود آهنگ پرسه های مجنون محمد رامزی Download Parsehaye Majnoon song by Mohamad Ramezi دانلود آهنگ محمد رامزی پرسه های مجنون با دو کیفیت 320 و 128 همراه با پخش آنلاین آهنگ از صدا دانلود.
دانلود آهنگ پرسه های مجنون محمد رامزی
سلام
این شاعر بی نهایت شاعر بیشتر از شاعر بودنش  حتی یه انسان واقعیه ... حرفه ای، صمیمی، دلسوز، ... هرچی بگم کم گفتم
اینم ابراز ارادتیه به ایشون یهویی و فقط چون به شدن تحت تاثیرش قرار گرفتم :) 
چون خودشون خیلی بدشون میاد از ناز و عشوه در شعر و تمامی حقوق این شعر برای ایشان است خیلی سعی کردم ساده ی ساده بخونم 
التماس دعا برای روح بلند پدر بزرگوارشون
    
        ÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷

    میکشم از هجر او صد جامِ خون دل به دوش
               میبرم در هر قدم وجدانِ آب و گل به دوش
     من غم هجران خورم غافل غم بود و نبود
               حسرت دنیا چرا باید کشد عاقل به دوش
  
   سوی میخانه روم هرشب پریشانتر ز پیش
              تا مگر پیدا کنم ساقیِ خونِ دل به دوش
  
   وصلِ او ممکن نباشد اندر این ماتمسرا
            کی تواند غمزه ی او را کشد جاهل به دوش
     در پی محمل دویدن، شرط مجنون بودنست
       
یک شبی مجنون نمازش را شکست ...
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پُر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نیشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق،دل خونم نکن
من که مجنونم تو مجنونم نکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو... من
پیاده به سمت خانه می‌آمدم و هوای اردیبهشت را بو می‌کردم و با وسواس نفس می‌کشیدم. هوا تاریک شده بود، تاریکِ هنوز روشنِ بعد از غروب. نزدیک که می‌شدم صدای حرف زدنشان به گوشم خورد. دو مرد جوان با لباس‌ کار کدر که نشسته بودند روی پله‌های جلو خانه‌ای، کنج تاریکی در سایهٔ برگ‌ها. یکی با هیجان و آب‌و‌تاب برای دیگری از دوستش می‌گفت که با دست خالی شوهرِ یک دختر ثرومتند شده بود. بله، راست راستی دخترِ کارخانه‌دارِ اصفهان را گرفته بود! "کارخانه‌دا
شاعر طنز پرداز  ایج که در بیشتر مراسمات در ایج  حضوری پر رنگ داشته و اشعاری به صورت انتقادی و بیان مشکلات مردم شهر
ایج و اشعار مناسبتی با اوضاع و احوال مملکت و تاثیر پذیری مشکلات مملکت بر شهر ایج را به دیده ی طنز نگاه می کند و به
صورت عالی می سراید .
او کسی نیست جز بزرگ مرد ایج و منتخب مردمی جناب آقای 
شاعری با اخلاق و منش ایجی و لبخند بر لب ،همه مردم ایج او را می شناسند و اشعار او را به ذهن و دل سپرده و زمزمه می
کنند . 
عشق یا ترشح یک هورمون؟
عاشق شدن حاصل ترشح هورمونی به نام اکسی توکسین است.
زمانی که به طرف مقابل فکر کنید با تحریک قسمتی از مغز این هورمون بیشتر ترشح میشود؛ احساس عجیبی که در زمان عاشقی تجربه می کنیم، تا حد زیادی تحت تاثیر این هورمون هست.
هر چه بیشتر به معشوقه خود فکر کنید ترشح هورمون در مغز بیشتر میشود و شما را بیشتر درگیر میکند.
اگر دقت کرده باشید در عشق های ماندگار هیچگاه دو عاشق به هم نرسیده اند مثل لیلی و مجنون و شیرین و فرهاد!
اما به مرور ز
بحث بعدی در رابطه با مجنون بودن قاتل است. فرد مجنون نیز مانند نابالغ مسئولیت کیفری ندارد و اگر مرتکب جرمی مانند قتل گردد؛ مجازات نمی‌شود. هرچند فرد مجنون که اراده یا قوه عقل برای رفتارهای خود ندارد نباید مجازات شود اما اگر حالات و رفتار وی خطرناک بوده و آزاد بودنش باعث اخلال در امنیت و نظم جامعه باشد؛ در اینحالت وی نباید رها شود و طبق قانون تا زمان بهبودی یا رفع حالت خطرناک در مراکز و بیمارستان‌های روانی مشخصی نگهداری و مراقبت می‌شود.
نکته
متن ترانه محسن بیات به نام نگار محبوب

دله دیوانه ی دیوانه ی دیوانه پسندتا تو را دیده نفهمیده سرش خورد به سنگدر خیالم با تو عاشقی میکردممن نمیدانم باید چه کنم با دل تنگتو بخواهی که یک شهر باشد پی توچه کنم راه بیاید کمی این دل تومن نخواهم که بمانی به اصرار منروز و شب فکر توام من , گفتم که به تومن به دنبال توام و از نگاهت پیداستدنیامی و دل تو فارغ از این دنیاسخیره به چشم تو که چشم تو دریا داردمن بی تو مثل مجنون بی لیلاسمن به دنبال توام و از نگاهت پ
 
من فضا رو دوست دارم. آدم فضایی‌ها رو هم. اصلا هرچی از فضا بیاد...
بعد از اون سیگنال‌ها یه خبر اومد که قراره یه شهاب‌سنگ بخوره زمین و همه چیز رو به فنا بده. خبر اینقد هیجانی و بدون بازتاب بود که اصلا نیاز نداشت پیگیری کنم واقعیه یا نه؟! خب معلوم بود این خبر اگه واقعی باشه مثه بمب میترکید نه اینکه فقط ما ایرانی‌ها با میانگین ضریب هوشی ۸۴ بهش توجه کنیم!
اما کاش واقعی بود. چه لذتی داشت خبر اینکه قراره همه باهم نابود شیم. خیالمون راحت باشه دیگه هیچ
دیروز خیلی اتفاقی با شاعر تاجیک آشنا شدم، لایق شیر علی. چند تا از شعراش رو با دکلمه خودش شنیدم و پاک دلم رو برده :دی
با اینکه خیلی دوست دارم راجبش حرف بزنم ولی نوشتن راجب شعر و شاعر سخته، مخصوصا وقتی تازه کشفش کرده باشی و هیجان زده باشی. اگه دوست داشتین خوشحال میشم راجبش حرف بزنم ولی کلمات برا اینجا نوشتن جریان پیدا نمی کنن
ترا دیدم یکی از شعراش هست که خیلی دوستش دارم، من یاد شعر کوچه فریدون مشیری میندازه. حتما گوش بدین بهش، زندگی به قبل و بعد
پیاده به سمت خانه می‌آمدم و هوای اردیبهشت را بو می‌کردم و با وسواس نفس می‌کشیدم، انگار که بشود ذخیره‌اش کنی برای روز مبادا. هوا تاریک شده بود، تاریکِ هنوز روشنِ بعد از غروب. نزدیک که می‌شدم صدای حرف زدنشان به گوشم خورد. دو مرد جوان با لباس‌ کار کدر که نشسته بودند روی پله‌های جلو خانه‌ای، کنج تاریکی در سایهٔ برگ‌ها. یکی با هیجان و آب‌و‌تاب برای دیگری از دوستش می‌گفت که با دست خالی شوهرِ یک دختر ثرومتند شده بود. بله، راست راستی دخترِ کار
دلنوشته: دیوانه ی بدون مجنون
 
به نام عشق
روزها می گذرد . درد تنها شدن من بیشتر و بیشتر میشود.
خبری از حالش ندارم . 
حالم خراب خراب است .
وقتی که می‌رفت؛ التماسش کردم ؛قسمش دادم به آن کس که می پرستید .
اما گوش های او پر بود و نمیشنید ومن محتاج نگاهی از سوی او بودم .
او رفت .
 عاشقانه من تمام شد .
مثل بقیه نبود .برای من فرق داشت . برای همه پر از شیرینی و راحتی بود اما برای من پر از تلخی و سختی بود .
آری زندگی خیلی تلخ تر از اشک و ناله ی تو هستند .
پس تو نیز
جان می دهی اگر ببینی شمر راهی قتلگاه است... شمر می رود و جان زینب هم... که خنجری است در دستان شمر... قالب تهی می کنی اگر جابر بگویدت که پیامبر گفت، به قیامت فقط شیعیان علی را به نام پدر می خوانند و باقی به نام مادر، که شرم نباشد از ولادت طهارت... ببین که نعل تازه می زنند... و ورق پاره های قرآن به قتلگاه... و شمر می رود... و جان زینب هم... مجنون می شوی تا ابد، اگر بشنوی که شمر بر سینه و حسین در این کلام: «اکنون هم اگر برخیزی و این قساوت به دستان تو نباشد... شفاع
امام صادقم توییتویی تمام آرزوتو گفته ای کلام حقبه ما لطیف و مو به موتو گفته ای که می شودپرید و چون پرنده شدتو گفته ای که می شودپر از امید و خنده شدتو داده ای به قلب ماامید و مهر بی کرانامام مهربان مندرون قلب من بماننشسته مهر پاک توبه قلب ما،به جان مامحبت تو لحظه اینشد از این دلم جدا
شاعر: شکوه قاسم نیا
 
*************
پس از امام پنجممتویی امام شیعیانتویی امام بعد اوتویی امام مهربانپس از امام پنجممچراغ رهبری توییستاره هدایتیشکوه حیدری توییپس از اما
شعر : رضا کاظمی اردبیلی محاوره ای 
موضوع : مجنون     1398/12/15
 
یِتیشدی   آخشام  یئنَه دَه دوشدون    یادیما  گِجَه لَر بوغولوب    قالمیشام   تَنهاگَل      فَریادیما     گِجَه لر 
 
بو   غَم لی  آیریلیق  فیکیرسالیب دو    چول لَره  مَنیآلیب دو   آغلیمی   باشدانسالیب دو    دیل لَره   منی
 
سئودیم سَنی سَن آیریسینعِشقین   مَنه  حارام  اولدو اولونجَک بو عشق ایستَمکاورک دَه   بیر   یارام  اولدو 
 
بیر  گونه  قالدیم سِوگیلیم آغلادی     داغ ل
بسم الله مهربون :)
1. میگه تو الان دختر منی،‌ من دختر ضعیف‌ نمیخوام! بهش میگم من ضعیف نیستم، از خودم ناراحتم و ناراحتیم طبیعیه. میگه به پیشنهاد "ف" فکر کن. میگم همتون دروغ گویید، سرتا پا ادعاها و حرف های الکی، میگه دست شما درد نکنه ولی قول میدم من و "ف" ثابت کنیم همه ی پسرا اینجوری نیستن، بهش گفتم اینم یکی دیگه از همون ادعاهای پوچتونه دی:
2. توی سخت ترین و پراسترس آور ترین شرایط زندگیم که شب ها یه ثانیه هم خواب نداشتم با خیال راحت گذاشت و رفت، حتی ن
 
کوچ شاعر یعنی 
 
سکوت احساس در لحظه های بارانی
 
بغض درخت در برگ ریزان پاییز
 
کوچ شاعر یعنی 
 
خواب غمگین شقایق ها
 
در دشت بیداری 
 
گریه ی بی صدای پرندگان
 
بر دامان نسترن
 
کوچ شاعر یعنی 
 
سایه ی مردی تنها
 
در کوچه های سبز بهار
 
و حسرت دیدن دوباره ی شکوفه ها
 
کوچ شاعر یعنی
 
پرواز واژه ها در نیمه شب 
 
و شعری که ناتمام ماند 
 
 
رضوان - ح
 
به مناسبت سالگرد درگذشت دکتر افشین یداللهی
به هر جائی برای دیدن تو
به خاک و خون دلم را می کشیدم
ندانستی تو. من خاموش و جوشان
چو مرغی پر شکسته می پریدم
دلم میسوزد اکنون ای دریغا
برای دل غم و حسرت خریدم
بیا بنگر تو حال و روز من را
به چشمانی که غیز ازتو ندیدم
چه حاصل بردی از نامهربانی؟
هزاران حرف سرد از تو شنیدم
ببین حال"رسا" را دل بسوزان
که من از عشق مجنون آفریدم
#گیتی رسائی
تا حالا دقت کرده بودی یک ثانیه چقدر طولانیست؟
مثل یک ثانیه ندیدنت...
مثل یک ثانیه که ندانم کجای این شهری و چقدر دور یا نزدیکی...
مثل یک ثانیه دلتنگ خنده ات شدن...
آه عزیزترینم...
چقدر دنیا بدون تو تغییر میکند...
وقتی از همکلاسی ها جدا شدم و ناخوداگاه دستم رفت روی دکمه ای به تو زنگ بزنم تازه فهمیدم تمام ذهنم پر از تو شده...
مردی که حالا بخشی از وجود من است...
شیرینی خاطراتم... و امیدِ زندگی کردنم...
دلم را خوش کرده بودم این بار بیشتر طاقت میاورم...
اما عزیز
کتاب پیروزی و شکست پیکاسو ، نوشتهٔ جان برجر ، ترجمهٔ سماء صالح زاده ، نشر حرفه نویسنده
 
نقاشی هنری است که به ما یاداوری می کند زمان و امر مشهود با هم به مثابه یک جفت ، هستی می یابند. جایی که هستی می یابند ذهن انسان است ، جایی که می تواند رویدادهارا با یک توالی زمانی ، و نُمودهارا با جهان دیده شده هم آهنگ کند . با هستی یافتن زمان و امر مشهود ، دیالوگی بین حضور و غیاب آغاز می شود. 
 
تنهایی او مانند تنهایی یک مجنون است : زیرا یک مجنون ، از آنجایی که
 
راز بانوی سیاه پوش
خبرگزاری کتاب ایران/ سال‌هاست که منتقدین و کارشناسان ادبی درباره زن سیاه‌پوش اشاره شده در آثار شکسپیر تحقیق می‌کنند.ویلیام شکسپیر، شاعر و نویسنده مشهور انگلیسی در بسیاری از کتاب‌هایی که نوشته است از زنی سیاه پوش یاد کرده که او را بانویی سیاه پوش خطاب می‌کند و حتی بعضی از شعرهایی را با اسم او تمام می‌کند.هنوز هم سال‌هاست که منتقدین و کارشناسان ادبی به این مسئله مشکوک هستند و درباره آن تحقیق می‌کنند. اخیراً یکی ازمو
کتاب ماه شب پانزدهشاعر: عمران بهروج
چه سرهایی که بالا می رود از دار، با سکهگره خورده ست تاریخ بشر، انگار با سکهاز این شایسته سالاری نباید هیچ حیران شداگر سلطان جنگل می شود کفتار با سکهنباید انتظار مهربانی از طبیبان داشتدر آن شهری که درمان می شود بیمار با سکهچگونه می شود از عشق شیرین گفت با فرهادکه می سنجد عیار عشق را دلدار با سکهحنای شعرهایش تا ابد بی رنگ بی رنگ استکه مزدش را گرفته شاعر دربار با سکهملالی نیست ساعت ها اگر برعکس می چرخندکه گاه
#نقد_شعر تو باشی با تو دنیا ، اعتباری تازه خواهد یافت جهان گرد ست و بی سامان ، مداری تازه خواهد یافت هوای عشق مسموم و چه لیلی های بی مجنون اگر باشی کنارم اعتباری تازه خواهد یافت زمین ویرانه ای نحس و مزین با لوگوهایشتو انسانی بیاور ، دل ؛ عیاری تازه خواهد یافتوجودم پر شد از آه و صبوری تا به کی آخر گذر از حس حیوانی تباری تازه خواهد یافت تشعشع های قلبم را اگر با چشم دل دیدی چه حالی دارد این بینش ، وقاری تازه خواهد یافتسکوتی در میان آمد ولی چشمانمان
حکیم نظامی گنجوی با خلق خمسه در موضوعات گوناگون ازجمله منظومه های «خسرو و شیرین »و «لیلی و مجنون »به عنوان شاهکار داستان های عاشقانه ادب فارسی و منظومه «اسکندرنامه »ازبهترین داستانهای حماسی و منظومه «هفت پیکر »بزرگترین داستان تاریخی ،توانایی و استعداد شاعری خود را در سرودن انواع موضوعات ادبی نشان داده است و در کنار اینها منظومه «مخزن الاسرار »که معرف جنبه عرفانی و اخلاقی و حالات روحانی و معنوی شاعراست و رگه هایی ازطریقت عارفانه یقین ،ت
متن آهنگ سینا سرلک بنام دختر گل فروش

سختیای زندگی رو نمیشه آسون گرفت با حلب پاره نمیشه سقفی تو بارون گرفت نون بیار کباب ببر اسم یه بازى بود فقط تو صف شلوغ فقر حتى نمیشه نون گرفت این روزا از رو ندارى عاشق و معشوق میشن من یه لیلى میشناسم مهرشو از مجنون گرفت دختر گل فروش از بس که گلاشو نفروخت کاسه ی گدایى رو به سمت این و اون گرفت مردی که گلیمشواز توی آب در نیاورد یه اتاق بی اجاره گوشه ی زندون گرفت هیچ کسی زیر پرش گله رو به چرا نبرد نی شکست و رنگ زوز
حکیم نظامی گنجوی با خلق خمسه در موضوعات گوناگون ازجمله منظومه های «خسرو و شیرین »و «لیلی و مجنون »به عنوان شاهکار داستان های عاشقانه ادب فارسی و منظومه «اسکندرنامه »ازبهترین داستانهای حماسی و منظومه «هفت پیکر »بزرگترین داستان تاریخی ،توانایی و استعداد شاعری خود را در سرودن انواع موضوعات ادبی نشان داده است و در کنار اینها منظومه «مخزن الاسرار »که معرف جنبه عرفانی و اخلاقی و حالات روحانی و معنوی شاعراست و رگه هایی ازطریقت عارفانه یقین ،ت
هرچه زشتی ست درین معرکه زیبا بشود 
اگر از خوابِ گران دیده ی ما وا بشود 
نه فقط یوسفِ مصری ، که خدا را بیند 
دیده ی کور اگر ، سهمِ زلیخا بشود 
بذرِ گل بودن و گل دادنِ تو نیست هنر 
هنر آنست ، خسی زُهره ی مینا بشود 
برکه باشی ، فقط ماه درونت پیداست
آسمان مژده به آنست که دریا بشود 
نشد از هر نَفَسی زنده تنِ مرده ی ما
تنِ ما زنده به انفاسِ مسیحا بشود 
نیست مجنون ، هرآنکس که به لیلا برسد 
هست مجنون ، اگر کشته ی لیلا بشود 
نیست هر رهگذری ، لایقِ چشمِ پُر
دل عالم هوایی و دل عاشق هوایی تر
یه دنیا کربلایی و حسین ها کربلایی تر
شکوه مردها پیداست ولی تو رزم پیداتر
علمدار ها همه زیبا اند ولی بی دست زیباتر
"مجنون اگر افسانه بود تو در مجنون شدی مجنون"
"قاسم صرافان"
 گیلاس، خنک، عینهو یک تکه یخ. انگار گنج پیدا کرده باشیم توی این گرما. از راه نرسیده، می گوید می خواین از مهمونتون پذیرایی کنین ؟ می گویم چشمت به این کمپوتا افتاده ؟ اینا صاحاب دارن. نداشته باشن هم خودمون بلدیم چی کارشون کنیم. چند دقیقه می نش
با چشمانی که به تیرگی شب شبیخون زده اند به کدام نقطه از تاریخ نقب زده ای که بودنت، فرسنگ ها بعید است و دور، به کدام قصه عاشقانه سفر کرده ای که مجنون بر لیلی نگاهت کرنش می کند، به کدام جوخه فرمان آتش داده ای که هویدا حلاج وار سر دار را طلب میکند و در کدامین آیه نازل شده ای که سهراب محمد وار به معراج می خواندت.
ای چنار خوش قیافهتازیانه ی نوازششاعر همیشه باکلتعطر آماده ی بارش
ای هجوم خشم خندهمرد جذاب بد اخلاقحرفه ای ترین روانیعاشقه همیشه خلاق
به دیوار خوردمبهم در بدهبه این دختر خستهسنگر بده
به دیوار خوردمبهم گوش کنتو دیوارو مثل یهآغوش کن
که ما حالمون بدهحالمون بدهحالمون بده
احوالمون بدهفالمون بدهحالمون بده
ای مرید خط چشمامتو نخ ابریشم منطفلکی ترین رفیقمقتلگاه هر غم من
ای قلمرو ستمهامرد دلداده به تاراجای شفا گرفته از عشقعاشق همیشه محتاج
به دیو
به نام حضرت دوست که هر چه داریم داریم
سلام
لیلی و مجنون 
قسمت اول   
 قسمت دوم
در میان هم‌درسان قیس دختری از قبیلۀ دیگری وجود داشت:
آفت‌نرسیده دختری خوب
چون عقل به نامِ نیک منسوبآراسته لعبتی چو ماهی
چون سروسهی نظاره‌گاهی
آهو چشمی که هر زمانی
کشتی به کرشمه‌ای جهانی
در هر دلی از هواش میلی
گیسوش چو لیل و نام "لیلی"
 قیس و لیلی در عالم کودکی با یکدیگر آشنا شدند و به هم انس گرفتند و سرانجام این همنشینی و همدرسی آنها به عشق کشید و آنها را به کلی از
 
وطنم اسفادآن جا که بیشتر به  نظر یاد استسرسبزی  و   طراوت   اسفاد    استجایی که از  بهشت   برین   بهترآن ده  که   کوهپایه   و  آباد  استتاریخ   با   شکوه  و   جلال   تواز    دورها     نشانه    و   بنیاد   استبیش از هزار و سیصد و اندی سالسروی  که   ایستاده   و  آزاد   استچون خوش گوار آب قنات آنغم دیده ای که خورده ازآن شاد استصبح اش   بسان  صبح  نشابوریعصرش  قیاس  خطه ی  بغداد  استدر محفل  عزای   مُحرّم  خوبدر   دسته ها   حماسه   و  فری
یک زمان آقای بهمن مقصودلو مستندی دربارۀ احمد شاملو شاعر ایرانی ساخت که در آن بی برو برگرد شاملو را بزرگترین شاعر معاصر معرفی کرده بود. با 15 نفر مصاحبه شد که تمام آن‌ها شاملو را بالا بردند اما به هیچ انتقادی در این مستند پرداخته نشد. حتی یکی از مصاحبه کنندگان می‌گفت شاملو دومین شاعر بزرگ ایران بعد از حافظ است!
آخرین سخنرانی احمد شاملو در دانشگاه برکلی قابل توجه است. در این سخنرانی موسیقی نی نوا حسین علیزاده را مسخره می‌کند و می‌گوید این اصل

من حالم خوبه...
ولی تو باید بری...! :(:
.
خیلی وقتا خیلی چیزارو نمیشه بیان کرد...
یه طوری که انگار هیچ واژه ای نمیتونه حسشو لمس کنه...
حسی ک الان دارم... نمیدونم...
مثلا فرض کن یه چیزی رو خیلی دوس داشته باشی... بهت آرامش بده... باهاش زندگی کنی... ولی مال تو نباشه!!
تا میام آرامشو بغل بگیرم و لمسش کنم، میبینن آغوشم خالیه و آرامشه دود شده رفته هوا!!
هوا که ابریه... من به غم انگیز ترین حالت ممکن شادم...!!
حتی اگه همه ی وجودم با همه ی وجودش سرم داد بزنه ک این شادی ما
هر روز سنگ  ، هر روز گلوله                                               
هر روز سنگ
هر روز گلوله 
هر روز آسمانی 
که بر زمین نمی گرید
هر روز زندگی 
هر روز نوشیدن شراب زندگی 
تو زندگی را در چه پیمانه ای می نوشی؟
پیمانه ی تو 
لیلای توست 
ای مجنون زندگی.
به نام حضرت دوست که هرچه داریم از اوستسلاماز اون جایی که خودم وقتی داستان رو میخوندم کنجکاو بودم ادامشو ببینم چی میشه یک شب در میان سعی میکنم قسمت جدید از داستان لیلی و مجنون رو ارسال کنم.
لیلی و مجنون 
قسمت اولقسمت دومقسمت سوم
پدر مجنون عزم قبیلۀ لیلی می‌کند و اهالی قبیله که از آمدن سید عامری باخبر می‌شوند به استقبال او می روند.سران قبیله لیلی دلیل آمدن سید عامری را پرسیدند و او پاسخ داد:
گفتا که مرادم آشناییست
آن هم ز پی  دو روشناییست
 سپس
‍ ‍ ‍ درود همراهان گرامی#نقد_شعر #انجمن_ادبی_شعر_باران #مدیریت_برنامه ؛#بانو_مریم_راد #مورخ؛۹۸/۱۰/۱۵یکشنبه#ساعت_شروع ؛(۲۱:۳۰)♦️♦️♦️میخواهم یلدا را بفروشمتا دهان پسته ها بسته نماندتا هندوانه ها ڪه تو زرد از آب در آمدند خون انارها را نمڪندمیخواهم یلدا را بفروشمتا پدرم از گونه هایش لبو را برداشت ڪندو برادرم صدای پچ پچ تخمه ها را بشنودمادرم ماهی ها را بخواباند در سبزی های معطر و سیر _برای خواهرم لالایی بخواندمیخواهم یلدا را بفروشمیلدا در مو
دلگویه های شاعر با ابانا اباصالح المهدی عج


 

در بیابان فنا حیران و سرگردان منم

همچو مجنون روز و شب در ورطۀ طوفان منم

از فراق دوست چون بیمار در افغان منم

گر بگیری دستم ای شه چون گل خندان منم

ور نگیری عقلم از سر رفته بی سامان منم


 
ادامه مطلب
چکیده : 
حکیم نظامی گنجوی با خلق خمسه در موضوعات گوناگون ازجمله منظومه های «خسرو و شیرین »و «لیلی و مجنون »به عنوان شاهکار داستان های عاشقانه ادب فارسی و منظومه «اسکندرنامه »ازبهترین داستانهای حماسی و منظومه «هفت پیکر »بزرگترین داستان تاریخی ،توانایی و استعداد شاعری خود را در سرودن انواع موضوعات ادبی نشان داده است و در کنار اینها منظومه «مخزن الاسرار »که معرف جنبه عرفانی و اخلاقی و حالات روحانی و معنوی شاعراست و رگه هایی ازطریقت عارفان
من چه گویم از دل زارم که بیمارم هنوزشب شده مهتاب در خواب است وبیدارم هنوزغرق نور وشادمانی آسمان تار شبلیک تاریک است و طوفانی دل زارم هنوزماه خندان کهکشان ها نور بارانغم نهان در دل که از عشقش گرفتارم هنوزمثل مجنون غرق افسون آسمان شاداب و گلگوناشک بارم روز و شب می باشد این کارم هنوز
دل داده ام بر باد، بر هرچه بادا باد                       مجنون تر از لیلی، شیرین تر از فرهاد
ای عشق از آتش اصل و نسب داری                   از تیره ی دودی، از دودمان باد
آب از تو توفان شد خاک از تو خاکستر                  از بوی تو آتش، در جان باد افتاد
هر قصر بی شیرین، چون بیستون ویران               هر کوه بی فرهاد، کاهی بدست باد
هفتاد پشت ما از نسل غم بودند                       ارث پدر ما را، اندوه مادرزاد
از خاک ما در باد، بوی تو می آید              
دانلود آهنگ مرتضی اشرفی دل عاشق
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * دل عاشق * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , مرتضی اشرفی باشید.
دانلود آهنگ مرتضی اشرفی به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Morteza Ashrafi called Dele Ashegh With online playback , text and the best quality in mediac
متن آهنگ دل عاشق مرتضی اشرفی
دل عاشق چه میدونه، چی خوبه! چی بد!دل اگه عاشق بشه؛ میشه برات مصیبتدلی که عاشق بشه؛ کوره دیگهفقط یه بنده اس، که عشقشو میگه
من :باز از دور می آیی جانا ؟؟!! .من : دور ماندن گاهی تمام عقل است و گاهی تمام بی عقلی ،من همان عاقل دیوانه ام که شرط دیوانگی را به مرگ دنیای نزدیک ترجیح میدهم ،مجنون که باشی از بام شهر هم ،از همان دور همان پنجره ی معروف معلوم است ."گاهی تمام عقل به دور ایستادن است "
تویی که در صف رأی مردم نشسته ای، چرا التماس وار و خفت بار در تکاپوی رأی به خویشتنی ؟!! چنین مجنون خودرأی مختال، در صلاحیت خدمت به انسانیت نیست .. هر چند که جماعتی عظیم در امتداد هواها و شهوت هایشان از او پشتیبانی کنند..
 
 
و او که بنده برگزیده خدا نیست محکوم به ذلت و پوچی و خسران عظیم است .. 
چه پرشتاب به سمت پرتگاه دنیا سقوط میکنی ..
 
و شهیدان چه خوش عاقبتند ..
(1310_1384ه.ش)
این شاعر مترجم ایرانی در بخش دهرود شهرستان دشتستان بوشهر متولد شد. او پس از گذراندن دوره ی دانشسرای مقدماتی شیراز به آموزگاری پرداخت و در سال 1339به تهران آمد و در دانشسرای عالی به تحصیل پرداخت و در مقطع کارشناس رشته زبان و ادبیات انگلیسی فارغ التحصیل شد. ..
ادامه مطلب
زلف تو داد مرا بر بادمده زلفت را بر باداین دل بر باد رفته من رامده بیش از این بر باددنیا را با خطی سرخکردی شیدای خود در بادلیلی و مجنون ندارد دنیاهرکه تو را دید رفت بر بادبگذار بگویند بیگانگانهرکه دید تو را،رفت بر باد
+گاهی چنان غرق در بوی تو میشوم که فراموش میکنم دنیایی در بیرون از این حرم دلی که ساخته ام در جریان است،دنیایی فارغ از تو و دلگرفته ای به بهانه ی تو
ای کاش درست مینوشت خرکسی را که گفت زمان درمان دردهایمان میشود
 آهسته در این نم نم باران بغلم کن
مردم همه خوابند تو یک آن بغلم کن
اسپندبه روی دل من دود کن امشب
دور از بدی چشم حسودان بغلم کن
زخمی تر از آنم، بپرم تا لبه ی بوم
گنجشک صفت گوشه ی ایوان بغلم کن
لیلی شدنم باز در آغوش تو حتمی است
مجنون شو و در کوه وبیابان بغلم کن
در خلوت وتنهایی اگرفعلِ حرام است
در دنج ترین جای خیابان بغلم کن
حال تو به من چه !به خدا صبر ندارم
فردا که نه دیر است نه ! الان بغلم کن !
شاعر: سوسن درفش
****
با تشکر از دوست عزیز: 
мдjiD ××آریایــــ
حیف که گوشت و پوست و استخوانم با "فاخته" عجین شده اگرنه اینجاهم نامم را عوض میکردم و میگذاشتم "گآجره".داستان دارد این نام.مفصل هم نیست البته.داستانش هم از انبوه ِ فرزندان ِ نادرابراهیمی ِ جان ِ ماست.+راستی تازگی ها بعضی خوانده هام را برای خودم ضبط میکنم.و فقط برای خودم،نه اینجا میگذارمشان نه هیچ جای دیگر.الغرض،میخواهم بگویم که از قبل مجنون تر شدم!:)
روزهای زیادی به این فکر کردم که چرا خالق متعال من رو یک درختِ بیدِ مجنون موی‌افشان و ریشه‌درخاک نیافرید؟ یا یه گوزنِ شمالیِ غیراهلی‌شده‌ی منزوی توی سرمایِ اسکاندیناوی؟ یا یه اسبِ وحشی با موهای قهوه‌ای-قرمز، که کیلومترها می‌دوه و خودش ایده‌ای نداره که تا چه اندازه رهاست؟
خالقِ متعال، باید با هر کدوم از ماها مباحثه‌ی طولانی‌ای داشته باشه، بدون شک.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها